- نویسنده : نسیم سحر
- بازدید : 2113 مشاهده
- دسته بندی : قرآن , مفسران و قاریان ,

شيخ محمد عبده و سيد رشيد رضا صاحب تفسير المنار
محل تولد: طرابلس ( رشيد رضا )
تاريخ تولد: 1282 ق ( رشيد رضا )
تاریخ وفات: 1354 ق ( رشيد رضا )
استادان: شيخ محمد عبده ، سيد جمال اسد آبادي و ...
شاگردان: شاگردان ايشان برخي از دانشجويان الازهر بوده اند .
معرفي تفسير: تفسيرالمنار (تفسيرالقرآن الحکيم) از تفاسير نام آشناى قرن چهارده است. شهرت واعتبار اين تفسير بيش ازآن که معلول غنا, اتقان و دستاوردهاى نوين تفسيرى باشد, مرهون شخصيت محمد عبده است که از بنيادگذاران جنبش اصلاحى و از ياران وهمراهان سيد جمال الدين بود.
محمد عبده درآغاز اعتقاد داشت:
قرآن به تفسير کامل وتمام جانبه نياز ندارد, زيرا تفاسير بسيارى براى قرآن نگاشته شده که برخى جبران کاستى ديگرى را مى کند, آنچه مورد نياز شديد است تفسير برخى از آيات است, شايد که عمر نيز, مجال تفسير تمام قرآن را ندهد.) تفسير المنار1/ 12
قرآن به تفسير کامل وتمام جانبه نياز ندارد, زيرا تفاسير بسيارى براى قرآن نگاشته شده که برخى جبران کاستى ديگرى را مى کند, آنچه مورد نياز شديد است تفسير برخى از آيات است, شايد که عمر نيز, مجال تفسير تمام قرآن را ندهد.) تفسير المنار1/ 12
اما بعدها به پيشنهاد و پافشارى گروهى ازمصريان از جمله رشيدرضا برآن شد تا در جامع الازهر تدريس تفسير قرآن را آغاز کند. کار تدريس تفسير قرآن او از اول محرم 1317, تا نيمه محرم 1323 به مدّت شش سال ادامه يافت. دراين مدّت عبده توانست از سوره حمد تا آيه 126 سور ه مبارکه نساء را تفسير کند. به خاطر درگذشت عبده دراين سال, تفسير او ناتمام ماند.پس از محمد عبده, رشيدرضا ادامه درس تفسير استاد خويش را عهده دار شد وتا آيه 101 سوره مبارکه يوسف (آخر جزء دوازدهم قرآن) را تفسير کرد واين بار نيز دست تقدير, با فوت رشيدرضا کاراين تفسير را ناتمام گذاشت. بنابراين آنچه هم اکنون از تفسير المنار در دسترس است, همان تفسير دوازده جزء قرآن است که در دوازده مجلد به چاپ رسيده است.ييادکرد اين نکته ضرورى است که رشيدرضا پس از درگذشت عبده, چه درآن بخش که درسهاى تفسيرى عبده بود وچه آن مقدار را که تفسير شخصى او بود, تغييرات ماهوى وکيفى ايجاد کرد که با اصول آرمانى عبده تفاوت بسيار داشت, بر اين اساس تفسير المنار ازآن رشيدرضاست وانتساب آن به محمد عبده تنها ازآن جهت است که آغاز راه, ازآن عبده بوده ودرجاى جاى تفسير, نام وى ونيز آراى او يادشده است.
درباره رشيد رضا :
رشيدرضا سوريالاصل بود و تحصيلاتش را در طرابلس در مدرسه ملي اسلامي ــ از مدارس پيشرو آن زمان ـ و سپس در يکي از مدارس دولتي عثماني به پايان برد. کوششهاي محمدرشيدرضا در جنبش عرب در سوريه، بلندي آوازه و شهرت او را در پي داشت که باعث شد وي در سال1920 م به رياست کنگره ملي سوريه در دمشق برگزيده شود. پس از تسلط فرانسويان بر سوريه، وي به مصر مهاجرت کرد و در شمار پيروان عبده درآمد. برخلاف عبده که در زمان حياتش چندبار از اروپا ديدن کرده بود، رشيدرضا تنها يکبار، آنهم در سال1921.م بهعنوان عضو هيات نمايندگي سوريه و فلسطين براي اعتراض به قيمومت انگلستان و فرانسه به جامعه ملل، به اين سرزمين سفر کرد. بااينحال، چون مدارسي که او در آنها درس خوانده بود علوم جديد را به دانشآموزان ياد ميدادند، وي بيش از عبده از معارف جديد بهره داشت.مهمترين خدمتش در تبليغ سلفيه، انتشار ماهنامه المنار بود که نخستين شماره آن در سال1898.م در قاهره منتشر شد و تا سيوپنجسال بهطورمدام در صفحات آن معارف اسلامي سني و عقايد رايج مسلمانان نقد ميشد. کار ديگر رشيدرضا بنيانگذاري انجمني به نام «جمعية الدعوة و الارشاد» (انجمن تبليغ و راهنمايي) در سال1909.م بود. او نخستينبار به هنگام ديدار از کتابخانه هيات مبلغان مذهبي امريکايي در طرابلس به فکر تاسيس اين انجمن افتاد. وي قصد داشت از اين راه، هم تبليغات هياتهاي مذهبي مسيحي را در کشورهاي اسلامي بياثر سازد و هم واعظان و آموزگاراني جوان براي تبليغ شعائر اسلامي تربيت کند. سالهايي که رشيدرضا به نشر آثار و افکار خود ميپرداخت، با واپسين سالهاي عمر امپراتوري عثماني مقارن بود. ناتواني و فساد اين دستگاه ــ بعنوان دارالخلافه مسلمانان ــ بسياري از سنيان را بر فرجام خلافت نگران کرده بود. رضا خلافت را مظهر پيوستگي دين و دولت در اسلام ميدانست و تحقق همه آرمانهاي دين جهاني اسلام را به آن وابسته ميديد. گرچه البته اين عقيده او، تازگي نداشت، بلکه فقهاي سني و بهويژه ماوردي، غزالي و ابنجماعه نيز در قرون پنجم، ششم و هشتم قمري آن را به تفصيل بيان کردهاند.
رشيدرضا سوريالاصل بود و تحصيلاتش را در طرابلس در مدرسه ملي اسلامي ــ از مدارس پيشرو آن زمان ـ و سپس در يکي از مدارس دولتي عثماني به پايان برد. کوششهاي محمدرشيدرضا در جنبش عرب در سوريه، بلندي آوازه و شهرت او را در پي داشت که باعث شد وي در سال1920 م به رياست کنگره ملي سوريه در دمشق برگزيده شود. پس از تسلط فرانسويان بر سوريه، وي به مصر مهاجرت کرد و در شمار پيروان عبده درآمد. برخلاف عبده که در زمان حياتش چندبار از اروپا ديدن کرده بود، رشيدرضا تنها يکبار، آنهم در سال1921.م بهعنوان عضو هيات نمايندگي سوريه و فلسطين براي اعتراض به قيمومت انگلستان و فرانسه به جامعه ملل، به اين سرزمين سفر کرد. بااينحال، چون مدارسي که او در آنها درس خوانده بود علوم جديد را به دانشآموزان ياد ميدادند، وي بيش از عبده از معارف جديد بهره داشت.مهمترين خدمتش در تبليغ سلفيه، انتشار ماهنامه المنار بود که نخستين شماره آن در سال1898.م در قاهره منتشر شد و تا سيوپنجسال بهطورمدام در صفحات آن معارف اسلامي سني و عقايد رايج مسلمانان نقد ميشد. کار ديگر رشيدرضا بنيانگذاري انجمني به نام «جمعية الدعوة و الارشاد» (انجمن تبليغ و راهنمايي) در سال1909.م بود. او نخستينبار به هنگام ديدار از کتابخانه هيات مبلغان مذهبي امريکايي در طرابلس به فکر تاسيس اين انجمن افتاد. وي قصد داشت از اين راه، هم تبليغات هياتهاي مذهبي مسيحي را در کشورهاي اسلامي بياثر سازد و هم واعظان و آموزگاراني جوان براي تبليغ شعائر اسلامي تربيت کند. سالهايي که رشيدرضا به نشر آثار و افکار خود ميپرداخت، با واپسين سالهاي عمر امپراتوري عثماني مقارن بود. ناتواني و فساد اين دستگاه ــ بعنوان دارالخلافه مسلمانان ــ بسياري از سنيان را بر فرجام خلافت نگران کرده بود. رضا خلافت را مظهر پيوستگي دين و دولت در اسلام ميدانست و تحقق همه آرمانهاي دين جهاني اسلام را به آن وابسته ميديد. گرچه البته اين عقيده او، تازگي نداشت، بلکه فقهاي سني و بهويژه ماوردي، غزالي و ابنجماعه نيز در قرون پنجم، ششم و هشتم قمري آن را به تفصيل بيان کردهاند.
شيوه تفسيرى محمد عبده
محمد عبده پس ازتعطيل شدن مجله عروة الوثقى در پاريس, براى آخرين بار از سيد جمال الدين جدا شده (1302 هـ) وچون از رفتن به مصر ممنوع بود, به بيروت رفت ومدّت شش سال درآن جا ماند. دراين مدّت او اضافه بر ترجمه رساله (نيچريه) سيد جمال به عربى, نگارش شرح نهج البل اغه, تهيه پيش نويس (رسالة التوحيد) (که بعدها در مصر, پيراسته و چاپ شد) و نوشتن مقالاتى در روزنامه (ثمرات الفنون) در دو مسجد از مساجد بيروت درس تفسير قرآن را دايرکرد. روش او در تفسير همان بود که بعدها در قاهره و الازهر در پيش گرفت. هنگامى که به الجزائر سف ر کرد سوره والعصر را تدريس و تفسير کرد. چون به مصر بازگشت جزء سى ام قرآن را براى آموزگاران (جمعية الخيرية الاسلامية) که خود از بنيادگذاران آن بود تأليف کرد ازاين دو که بگذريم اثر تفسيرى برجاى مانده از عبده همان است که به تفسير المنار شهرت يافته است. عبده به پيروى از شيوه معمول تدريس درجامع الازهر که براى هر درسى متنى انتخاب مى شد, تفسيرجلالين نگاشته جلال الدين محلى وجلال الدين سيوطى را به عنوان متن درسى خود برگزيد.
محمد عبده پس ازتعطيل شدن مجله عروة الوثقى در پاريس, براى آخرين بار از سيد جمال الدين جدا شده (1302 هـ) وچون از رفتن به مصر ممنوع بود, به بيروت رفت ومدّت شش سال درآن جا ماند. دراين مدّت او اضافه بر ترجمه رساله (نيچريه) سيد جمال به عربى, نگارش شرح نهج البل اغه, تهيه پيش نويس (رسالة التوحيد) (که بعدها در مصر, پيراسته و چاپ شد) و نوشتن مقالاتى در روزنامه (ثمرات الفنون) در دو مسجد از مساجد بيروت درس تفسير قرآن را دايرکرد. روش او در تفسير همان بود که بعدها در قاهره و الازهر در پيش گرفت. هنگامى که به الجزائر سف ر کرد سوره والعصر را تدريس و تفسير کرد. چون به مصر بازگشت جزء سى ام قرآن را براى آموزگاران (جمعية الخيرية الاسلامية) که خود از بنيادگذاران آن بود تأليف کرد ازاين دو که بگذريم اثر تفسيرى برجاى مانده از عبده همان است که به تفسير المنار شهرت يافته است. عبده به پيروى از شيوه معمول تدريس درجامع الازهر که براى هر درسى متنى انتخاب مى شد, تفسيرجلالين نگاشته جلال الدين محلى وجلال الدين سيوطى را به عنوان متن درسى خود برگزيد.
نخست قسمتى ازآن رامى خواند و سپس آراى خود را که در بيش تر موارد با ديدگاه (جلال) تفاوت داشت بيان مى کرد. تعبير( قال مفسرنا الجلال) ويا قال الجلال که درجاى جاى تفسيرالمنار به چشم مى خورد, نشانگر همين امر است.
ويژگيهاى تفسيرى عبده بدين قرار است:
1- بيان ونگارش تفسير, با نثرى گويا, ساده و به دور از اصطلاحات علمى مختلف است.
1- بيان ونگارش تفسير, با نثرى گويا, ساده و به دور از اصطلاحات علمى مختلف است.
2- آياتى را که مضمون وسياق واحد داشت مى خواند و سپس به تفسير آن مى پرداخت.
3- در تفسير آيات, بيش تر به آنچه مورد غفلت ديگر مفسران واقع شده ويا کم تر بدان توجه شده بود, مى پرداخت.
4- ازمباحث لفظى چون مسائل نحوى, اعرابى, بلاغى, به اندازه اى سخن مى گفت که فهم آيه بدان بستگى داشت ونه بيش ازآن.
5- رواياتى که فهم و تفسير قرآن برآن متکى نبود, يادآور نمى شد.
6- ازطرح اختلافهاى مذهبى, فقهى, کلامى و… وجانبدارى ازمسلک ومذهب خاص پرهيز داشت.
7- به نقل از آراى تفسيرى بى اعتنا بود وتنها رأى خود را با دليل آن بيان مى کرد, جز درموارد بسيار اندک که از آراى ديگران نيز سود جسته است, به همين سبب پيش از درس, هيچ تفسيرى را مطالعه نمى کرد.
8- درتفسير وفهم آيات از عقل خود کمک مى گرفت. اتکاى عبده برعقل چنان بود که عقل گرايى يکى از ارکان مدرسه تفسيرى او به حساب مى آيد.
9- مبهمات قرآن را توضيح نمى داد وباور داشت که اگر سودى در دانستن آنها بود, خداوند خود به گونه روشن بيان مى کرد.
10- درتفسير آيات قصص, سنتهاى الهى حاکم برجوامع بشرى و راز پيشرفت, تمدن و سقوط امتها را جست وجو و کشف مى کرد.
11- دربخش مربوط به احکام ومباحث فقهى قرآن, بيش تر به فلسفه احکام ومصالح فردى واجتماعى آنها روى مى آورد وسخن مى گفت.
12- از دستورات عبادى, اخلاقى, فقهى, فردى وعمومى قرآن درس و برنامه اى درجهت اصلاح و بهبود اجتماع مسلمانان ارائه مى کرد, ازاين روى, مکتب تفسيرى عبده به (مکتب تفسيرى ـ اجتماعى ـ عقلى ) شهرت يافت.
4- ازمباحث لفظى چون مسائل نحوى, اعرابى, بلاغى, به اندازه اى سخن مى گفت که فهم آيه بدان بستگى داشت ونه بيش ازآن.
5- رواياتى که فهم و تفسير قرآن برآن متکى نبود, يادآور نمى شد.
6- ازطرح اختلافهاى مذهبى, فقهى, کلامى و… وجانبدارى ازمسلک ومذهب خاص پرهيز داشت.
7- به نقل از آراى تفسيرى بى اعتنا بود وتنها رأى خود را با دليل آن بيان مى کرد, جز درموارد بسيار اندک که از آراى ديگران نيز سود جسته است, به همين سبب پيش از درس, هيچ تفسيرى را مطالعه نمى کرد.
8- درتفسير وفهم آيات از عقل خود کمک مى گرفت. اتکاى عبده برعقل چنان بود که عقل گرايى يکى از ارکان مدرسه تفسيرى او به حساب مى آيد.
9- مبهمات قرآن را توضيح نمى داد وباور داشت که اگر سودى در دانستن آنها بود, خداوند خود به گونه روشن بيان مى کرد.
10- درتفسير آيات قصص, سنتهاى الهى حاکم برجوامع بشرى و راز پيشرفت, تمدن و سقوط امتها را جست وجو و کشف مى کرد.
11- دربخش مربوط به احکام ومباحث فقهى قرآن, بيش تر به فلسفه احکام ومصالح فردى واجتماعى آنها روى مى آورد وسخن مى گفت.
12- از دستورات عبادى, اخلاقى, فقهى, فردى وعمومى قرآن درس و برنامه اى درجهت اصلاح و بهبود اجتماع مسلمانان ارائه مى کرد, ازاين روى, مکتب تفسيرى عبده به (مکتب تفسيرى ـ اجتماعى ـ عقلى ) شهرت يافت.
اشتراکات و تفاوتهاى عبده و رشيد رضا
با درگذشت عبده, رشيدرضا برآن شد تا با همان سبک وکار, تفسير را ادامه دهد. بى شک درطول ساليانى که رشيدرضا در محضر عبده بود, به شيوه کار و بسيارى از مبانى فکرى او آشنا شده بود, ازاين روى, شيوه تفسيرى رشيدرضا همانندى بسيار با شيوه تفسيرى عبده دارد.
با درگذشت عبده, رشيدرضا برآن شد تا با همان سبک وکار, تفسير را ادامه دهد. بى شک درطول ساليانى که رشيدرضا در محضر عبده بود, به شيوه کار و بسيارى از مبانى فکرى او آشنا شده بود, ازاين روى, شيوه تفسيرى رشيدرضا همانندى بسيار با شيوه تفسيرى عبده دارد.
محمد حسين ذهبى در التفسيروالمفسرون مى نويسد:
در تفسير المنار, روح استاذ الامام [محمد عبده] با روح شاگرد او رشيدرضا, نمايان است. مصادر همان مصادر, هدف همان هدف, روش همان روش, انديشه ها همان انديشه هاست, تفاوتى بين اين دومرد جز در موارد بسيار اندک نيست.
در تفسير المنار, روح استاذ الامام [محمد عبده] با روح شاگرد او رشيدرضا, نمايان است. مصادر همان مصادر, هدف همان هدف, روش همان روش, انديشه ها همان انديشه هاست, تفاوتى بين اين دومرد جز در موارد بسيار اندک نيست.
بااين حال, ازآن سبب که برخى ازمبانى فکرى رشيدرضا با عبده تفاوت داشت, اختلافاتى در شيوه تفسيرى هر دو پديد آمد. ريشه تمامى اين تفاوتها برمى گردد به گرايش سلفى وجانبدارى رشيدرضا از مذهب حنبلى به ويژه انديشه هاى ابن تيميه وشاگرد او ابن قيّم. ييکى از تفاوتها در شيوه پژوهش تفسيرى عبده و رشيدرضا که اثر چشم گيرى در حجم, محتوا وجهت گيرى تفسيرالمنار برجاى گذارده, فشرده گويى عبده و شرح رشيدرضاست.
رشيدرضا در تفسير المنار يادآور مى شود که در پاره اى موارد, ازحدود بحث استاد پا را فراتر نهاده, که عبارت است از:
1- آوردن روايات تفسيرى, چه آن دسته از روايات که به گونه مستقيم درباره تفسير آيات است وچه آن دسته که درحکم روايات تفسيرى است.
2-بحث ازمعانى لغوى مفردات وجمله هاى آيات.
3- طرح ديدگاههاى دانشوران ومفسران درزمينه هاى لغت, فقه, کلام و…
1- آوردن روايات تفسيرى, چه آن دسته از روايات که به گونه مستقيم درباره تفسير آيات است وچه آن دسته که درحکم روايات تفسيرى است.
2-بحث ازمعانى لغوى مفردات وجمله هاى آيات.
3- طرح ديدگاههاى دانشوران ومفسران درزمينه هاى لغت, فقه, کلام و…
4- گردآورى نسبى آيات با هدف استشهاد به يک موضوع.
5- پرداختن به مسائل جنبى وفرا تفسيرى که نياز مردم عصر وموضوع روز بوده است, به منظور تثبيت باورهاى دينى و قوت بخشيدن به منطق واستدلال مسلمانان دربرابر کفار ومخالفان.
5- پرداختن به مسائل جنبى وفرا تفسيرى که نياز مردم عصر وموضوع روز بوده است, به منظور تثبيت باورهاى دينى و قوت بخشيدن به منطق واستدلال مسلمانان دربرابر کفار ومخالفان.
ملاکهاى ضرورى در تفسير, از نگاه المنار
درمقدمه تفسير المنار از ديدگاههاى مشترک عبده و رشيدرضا درباره اهداف, زمينه ها, ضرورتها, انواع و ويژگيهاى تفسير سخن رفته است.
درمقدمه تفسير المنار از ديدگاههاى مشترک عبده و رشيدرضا درباره اهداف, زمينه ها, ضرورتها, انواع و ويژگيهاى تفسير سخن رفته است.
از آن جمله درموضوع گونه هاى تفسير آمده است:
قسم اوّل, تفسير خشک و بى روحى است که انسان را از خدا وکتاب وى دور مى سازد. دراين گونه تفسير, هدف تحليل الفاظ, اعراب جمله ها وبيان منتهى اليه, اشاره ها ونکته هاى فنى است. چنين تفسيرى را نمى توان تفسير ناميد که نوعى تمرين در فنون بلاغت, نحو وامثال آن به شمار مى آيد.
درباره قسم دوّم تفسير که آن را مى پسندد و ضرورى مى داند مى نويسد:
قسم دوّم تفسير آن است که مفسّر به سراغ قول خدا وحکمت تشريع احکام و عقائد مى رود, به گونه اى که دلها را جذب مى کند وبه عمل وهدايتى که درکلام الهى است رهنمون مى شود ومصداق عينى کلام خدا: (هدى و رحمة) ومانند اين صفات قرار مى گيرد واين همان شيوه اى است که در پى آن هستم.) (المنار 1 /16ـ 21)
او براى دستيابى به اين گونه از تفسير, شرطهايى را ضرورى مى داند که با نبود هريک از آنها تفسير بايسته از قرآن انجام نمى پذيرد:
1- شناخت معناى حقيقى وصحيح واژگان قرآن, که درآن چند نکته بايد رعايت شود:
الف. تحقيق در چگونگى کاربرد واژه درکلام اهل لغت وکشف معناى آن در زمان نزول قرآن, چه اين که درگذر زمان معانى واژه ها دگرگونى پيدا کرده است به گونه اى که معناى متفاهم در قرون بعدى نمى تواند بيانگر مراد ومقصود قرآن باشد.
ب. موارد کاربرد يک واژه درتمام قرآن جست وجو گردد ومعناى مورد نظر درهريک از موارد مشخص شود.
ج. درهر مورد مفهوم واژه بايد متناسب با سياق کلّ آيه درنظر گرفته شود; زيرا سازگارى با سياق, خود از نشانه هاى تعيين معناى حقيقى لفظ است.
د. مفهوم واژه بايد در راستاى هدف کلى قرآن در نظر گرفته شود.
با درنظر داشت همين شرايط است که معناى جمله: (القرآن يفسر بعضه بعضاً) براى ما روشن مى گردد.
ب. موارد کاربرد يک واژه درتمام قرآن جست وجو گردد ومعناى مورد نظر درهريک از موارد مشخص شود.
ج. درهر مورد مفهوم واژه بايد متناسب با سياق کلّ آيه درنظر گرفته شود; زيرا سازگارى با سياق, خود از نشانه هاى تعيين معناى حقيقى لفظ است.
د. مفهوم واژه بايد در راستاى هدف کلى قرآن در نظر گرفته شود.
با درنظر داشت همين شرايط است که معناى جمله: (القرآن يفسر بعضه بعضاً) براى ما روشن مى گردد.
2- آگاهى از سبک آيات قرآن, هرچند درک همه جانبه کلام خداوند براى بندگان ميسّر نيست, لکن به اندازه توان بشرى مى توان به فهم کلام خدا رسيد.
3- آگاهى از دانش (احوال بشر) چه اين که قرآن آخرين کتاب آسمانى است ودرآن از احوال و طبيعت مردمان و سنتهاى الهى درجامعه بشرى فراوان سخن رفته است, پس بايد مفسر قرآن به ادوار مختلف زندگى بشر, اسباب قوّت و ضعف, عزّت و ذلّت ملتها آگاهى داشته باشد, تا بتواند مر اد کلام خداوند را دراين زمينه ها بفهمد.
المنار ذيل آيه: (کان النّاس امّة واحدة فبعث اللّه النّبيين مبشرين ومنذرين) (بقره/ 212) مى نويسد: نمى توانم تصور کنم چگونه کسى مى تواند اين آيه را تفسير کند بدون اين که از احوال بشر اطلاع داشته باشد وبدون اين که بداند انسانها چگونه متحد شدند و چگونه اختلاف پيدا کردند, اساساً معناى اين وحدت چيست, اين وحدت سودمند بوده است يا زيان آور؟ وبعثت انبيا دراي ن باره چه نقشى را ايفا کرده است؟
4-آگاهى به شيوه هدايت قرآن.
5- آگاهى از سيره پيامبر(ص) و ياران او دانستن ميزان علم وعمل ايشان در امور و شؤون زندگى و اخروى.
ويژگيهاى تفسير المنار
برآيند سبک و روش تفسير محمد عبده و رشيدرضا و طرح ديدگاه ها ومبانى فکرى آن دو, مى توان ويژگيهاى تفسيرى المنار را بنماياند:
تفسير عقلانى دين
تفسير المنار, جولانگاه عقل است بويژه مواردى که به آراى تفسيرى عبده مربوط مى شود, زيرا درباور عبده, عقل, دو نقش عمده دراحيا واصلاح انديشه هاى دينى ايفا مى کند. نخست: اين که به کمک عقل مى توان به بخش بزرگى از معارف دين دست يافت ومتون دين را به وسيله آن تفسير کرد و دوّم اين که تفسير عقلانى دين, زمينه حضور وجاودانگى دين را در جامعه و متن زندگى مسلمانان فراهم مى آورد.
در المنار مى نويسد:
… قرآن نه تنها به ما مى آموزد که چه چيزهايى را مى توانيم و بايد درباره خدا بدانيم, بلکه در اثبات آنچه مى آموزد, دليل و برهان مى آورد وهيچ گاه ازما نمى خواهد که گفته هاى آن را به صرف آن که فرموده خداست, بپذيريم. قرآن نه تنها آموزشهاى خود را اعلام مى کند, بلکه از مذاهب مخالفان خود نيز گزارش مى دهد وبا دليل وحجّت آنها را ردّ مى کند و عقل را مخاطب قرار مى دهد و فکر را به تلاش برمى انگيزد. قرآن نخستين کتاب مقدّسى است که از زبان پيامبرخدا, برادرى وهمبستگى عقل و دين را به شيوه اى آشکار و تأويل ناپذير اعلام مى دارد, بدين جهت درآغاز اسلام, مسلمانان به جز آنان که نه عقل درست داشتند و نه دينى استوار, همگى پذيرفتند که پاره اى از قضاياى دينى را تنها از راه عقل مى توان دريافت… ) (المنار 1/21ـ22) سيد قطب از جمله کسانى است که عبده را به زياده روى در عقل گرايى, متهم کرده است و ريشه آن را, جمود فکرى مسلمانان از يک سو و عقل گرايى اروپا از سوى ديگر دانسته واين که عبده درمقابله با اين دو وضعيت, ناخواسته به جايى رسيد که عقل را در برابر وحى قرارداد وشاگر دان او چون عبدالقادر مغربى ورشيدرضا نيز به پيروى از عبده دراين ورطه افتادند و در تفسير آن دو, نصوص قرآنى با عقل تأويل شده است.
سخنان سيد قطب دراين جهت که عبده, اهتمام زيادى به عقل داشته جاى انکار ندارد, امّا اين که عقل را دربرابر وحى شمرده باشد, درست به نظر نمى آيد, چه اين که در تفسير المنار تصريح شده است که خداوند چهار نوع هدايت دراختيار انسان قرار داده است: هدايت فطرى, حسى, عق لى و دينى. ازاين ميان هدايت دينى, اساس وحاکم براى سه نوع هدايت ديگر شناخته شده است. عقل در اداراک خويش همچون حس دچار اشتباه مى شود وبدين جهت انسان نيازمند هدايتى است که بشر را در تاريکى هواى نفس و پيروزى آن بر عقل, راهنمون شود و قلمرو وظايف و واقعيتها وا رزشها را به او بنماياند. (المنار 1/63)
المنار در دو ميدان عقل را, مبناى تفسير و داورى قرار داده است:
الف. تفسير و تأويل برخى مفاهيم قرآنى
چنانکه ذيل آيه 34 سوره بقره در تفسير فرشتگان و ابليس, به قواى طبيعت اشاره دارد وبه اين سمت حرکت مى کند که فرشتگان, همان نيروهاى طبيعى هستند که باعث قوام نظام عالم اند و منظور از سجده فرشتگان دربرابر آدم, مسخر بودن آنها در برابر اراده اوست وتنها يک نيرو م سخر انسان نيست که ابليس ناميده شده است.(المنار 1/266ـ270)
المنار, ذيل آيه 7 از سوره بقره (ختم اللّه على قلوبهم و على سمعهم وعلى ابصارهم غشاوة ولهم عذاب عظيم) درتوجيه اين که چرا واژه (قلوب) و (ابصار) جمع آمده ولى (سمع) مفرد ياد شده است, تلاشهاى عقلانى دارد و مى نويسد:
دريافتهاى قلب ومشاهدات چشم بسيار متنوع است, برخلاف حس شنوايى که تنها مى شنود و تنوعى درآن نيست, و افزون براين, راه رسيدن به يقين از راه شنيدن, تنها تواتر است, ولى از راه چشم, راههاى متعددى براى رسيدن به يقين وجود دارد.) (المنار 1/144)
ب. نقد آراى تفسيرى ديگران به وسيله عقل
چنانکه ذيل آيه 159 سوره بقره (ان الذين يکتمون ما أنزلنا من البيّنات والهدي… ) مى نويسد: مفسران درنوع کتمان حق از سوى اهل کتاب اختلاف نظر دارند,برخى گفته اند کتمان حق به وسيله حذف بخشهايى از مطالب تورات و انجيل صورت گرفته است وگروهى معتقدند که اين کتمان نه با حذف, بلکه به وسيله تأويل و توجيه مطالبى بوده است که در تورات وانجيل وجود داشته و ب رحق بودن رسالت رسول اکرم(ص) دلالت مى کرده است ولى علماى يهود و نصارا, آن مطالب را طورى تفسير مى کرده اند که شامل رسول اکرم(ص) نشود. المنار براى ردّ نظريه نخست و برترى نظريه دوّم به اين نکته عقل اشاره دارد که معمولاً حذف بخشى از آيات, ممکن نمى نمايد, زيرا تورات وانجيل درميان اقوام وملل متعددى وجود داشته و در عمل هماهنگى و همدستى آنان در حذف بخش خاصى از مطالب ميسر نبوده است, پس بايد, ن ظريه دوّم را پذيرا باشد.
ارزش عقل در تفسير المنار
شيخ محمد عبده و رشيد رضا، تدوين گران تفسير المنار، به دليل مواضع اصلاح طلبانه اجتماعى و سياسى و رويارويى با فرهنگ غرب ، به هر حال تمايلات خردگرايى و علم گرايى داشته اند، و البته در پژوهشهاى اصلار طلبان اهل سنّت به طور معمول جنبه علم گرايى بر جنبه گرايى فزونى دارد، زيرا آنان با آن که بايستگى تعقل و درک دين را پذيرفته اند، به دليل سلeى گرى و پيروى از انديشه هاى حديث گرا و باورهاى ابن تيميه و مکتب اشاعره، ناگزير به توقفهايى نيز بوده اند.
بازتاب روش عقلى در المنار
بازتابهاى روش عقگراى عبده را در موارد زير مى توان ديد :
1- تمايل به پژوهش در زمينه هاى کاربردى و پرهيز از فرو رفتن در مباحث نظرى.
2- عدول از معناى ظاهر آيه آن گاه که در ظاهر با حکم عقل هماهنگ نباشد.
3- حفظ عموم و شمول و ظهور آيه، آنجا که تخصيص يا تفسير آن به فرد يا مورد خاصى ، کاربرد عملى و نتيجه گيرى اخلاقى و اجتماعى آيه را محدود مى سازد.
4- دورى از مباحث ادبى محض و بهره جويى اندک از شعرها و دستورهاى صرف و نحوى.
5- بيان روشن در رساندن مفاهيم تفسيرى و پرهيز از تاليف و طرز آراى ناهمگون و حيرت افزا.
گرايش اجتماعى المنار
کمتر آيه اى از آيات قرآن را مى توان در تفسير المنار پيدا کرد که در تفسير آن به نوعى مسائل اجتماعى مورد توجه قرار نگرفته باشد, حتى آيات فقهى و عبادى که بيش تر جنبه فردى دارد, ازمباحث اجتماعى به دور نمانده است. رويکرد تفسير المنار به مسائل اجتماعى ريشه در باور احياى تفکر دينى و بازگشت به سرچشمه هاى اصيل دين داشت که مستلزم جست وجوى راه, حلّ مشکل جوامع اسلامى و تصحيح باورهاى آنان از راه برنامه هاى قرآنى بود, چه اين که به عقيده مصلحان مسلمان يکى از هدفهاى مهم قرآن تأمين سعادت دنيوى انسانها اعم از افراد و جامعه انسانى درکنار راهنماى آنان به سعادت اخروى است.
براين اساس است که المنار هدفها ومقاصد قرآن را اين گونه برمى شمارد:
اصلاح دينى, اصلاح انسانى, اجتماعى و سياسى, اصلاح نظام جنگى و جلوگيرى از مفاسد آن, اصلاح نظام مالى و اقتصادى, تأمين حقوق انسانى, دينى ومدنى زمان, تأمين راههاى آزادى بردگان, بيان احکام سياسى, حکومتى, انواع, مبانى واصول حکومت, بيان امور نبوت, رسالت و وظايف انبيا که براى بشر مجهول است, بيان برتريهاى اسلام در تشريع تکاليف فردى و شخصى. دراين بررسى چنانکه پيداست ازميان هدفهاى دهگانه قرآن, تنها يک دهم آن به احکام فردى و شخصى مربوط مى شود, امّا نُه قسمت ديگر از هدفهاى قرآن را, اصلاح, هدايت وبهسازى امور جامعه تشکيل مى دهد. ره آورد طبيعى اين نوع نگرش به معارف قرآن, اين است که مفسر به هنگام تفسيرنويسى نسبت به طرح مسائل اجتماعى چند برابر احکام فردى توجه نشان دهد واين کارى است که در تفسيرالمنار انجام يافته است.
گرايش اجتماعى مدرسه تفسيرى المنار در چند عرصه نمود پيدا کرده است:
ـ برداشتهاى کلى وسنتهاى اجتماعى ازآيات.
ـ تبيين کاربرد دين در زندگى اجتماعى با استفاده از آيات, روايات ومباحث عقلى.
ـ شناخت فلسفه احکام ومصالح ومفاسد دنيوى دستورهاى شريعت.
ـ دستيابى به مبانى, اصول وسيماى سياسى حکومتى اسلام.
ـ ارائه راهبردهاى اخلاقى ـ تربيتى براى دستيابى به اصلاحات اجتماعى و تبيين نقش بنيادى پرواى اخلاقى در اصلاحات اجتماعى.تشويق مسلمانان به وحدت و يکپارچگى و ارائه طرحهاى عملى براى تحقيق و عينيت اتحاد اسلامى ويادکرد بازدارنده ها ومشکلات موجود بر سر راه وحدت عملى مسلمانان.دفاع از باورهاى اعتقادى وقوانين کيفرى وحقوقى, مانند مباحث مربوط به: توحيد, معاد, وحى, رسالت, حدود, قصاص, ديات, جهاد, جزيه, اسيرگرفتن, حقوق زن, حقوق اهل ذمّه و تبيين نقش هريک در صلاح و فساد جامعه.شناسايى پيرايه ها وباورها وسنتهاى خرافى که در گذر زمان به نام اسلام درجوامع رسوخ يافته از دين به شمار آمده است. نمونه اى از گرايشهاى اجتماعى و جامعه نگرى المنار را در آيات ذيل مى توان شاهد بود: ولتکن منکم امّة يدعون الى الخير يأمرون بالمعروف وينهون عن المنکر واولئک هم المفلحون) آل عمران/104
در تفسير آيه, برخى مفسران ويا صاحب نظران مانند جلال الدين سيوطى (من) را براى تبعيض دانسته ومعتقد شده اند که دعوت به معروف ونهى ازمنکر واجب کفايى است, ولى المنار, همسو با گرايش اصلاح طلبانه خود سعى در گستراندن اين وظيفه اجتماعى دارد و براى شمول بخشيدن به پيام آيه , استدلال مى کند. (المنار 4/27)يا ايها الذين آمنوا کتب عليکم القصاص… بقره/ 178
المنار ذيل اين آيه به مقايسه ميان قوانين کيفرى شرايع مختلف وهمچنين مقايسه ميان قوانين اسلام با قوانين جزايى کشورهاى غيراسلامى پرداخته و مزاياى حدود و حقوق اسلام را تبيين کرده است. سپس دراين که مخاطب آيه گروه خاص از مردمند يا همه مردم, مى نويسد: همه مؤمنان مخاطب آيه هستند وهمه امت مسؤول اجرا وحفظ شريعت وخضوع دربرابر آنند.) (المنار 2/127ـ128)
درمجالى ديگر, المنار از آياتى چون: (انّما ذلکم الشّيطان يخوّف اوليائه فلاتخافوهم… ) (آل عمران/ 169) که دربردارنده پيامى اعتقادى اند, نتيجه اى اجتماعى گرفته و مى نويسد: هرکس دراين آيه به شايستگى درنگ کند درمى يابد که مؤمن راستين سست عنصر و ترسو نيست, شجاعت, صفت پايدار مؤمنان است… اين درحالى است که درگذر زمان, مسلمانان دچار ضعف ايمان و ترس شده اند واگر به اين حال درنمى افتادند, نيروى بزرگى را تشکيل مى دادند.) (المنار 4/246) نويسنده المنار, حتى از قصص قرآن, در جست وجوى درس آموزى مسايل اجتماعى بوده است. چنانکه ذيل آيات 247 و 248 سوره بقره پس از طرح فرماندهى (طالوت) فصلى را تحت عنوان (سنتهاى اجتماعى در قرآن) گشوده است و تلاش دارد تااز سرگذشت بنى اسرائيل, پيامهاى پايدار اجتماعى را نتيجه بگيرد و در پرتو اين اهتمام توانسته است ازآيات يادشده, چهارده اصل اجتماعى را استنباط کند.
المنار و روش برداشت از قرآن
درنگاه تدوين گران تفسير المنار, دو ابزار بيش ترين ارزش وکاربرد تفسيرى راداراست و آن دوعبارتند از: تاريخ و سياق آيات.
درنگاه تدوين گران تفسير المنار, دو ابزار بيش ترين ارزش وکاربرد تفسيرى راداراست و آن دوعبارتند از: تاريخ و سياق آيات.
عبده در پايان تفسير سوره حمد مى نويسد:
سه چهارم آيات قرآن را قصص وداستان امتهاى گذشته شکل داده است ودرحقيقت قرآن, مسلمانان را به مطالعه وعبرت آموزى ازاين تاريخ و سرگذشتها دعوت کرده است. اگر ما فرمان وارشاد قرآن را گردن نهيم و در تاريخ امتهاى گذشته, اسباب علم وجهل, قوت و ضعف و عزت و ديگر حوادثى که برآنها گذشته است انديشه کنيم, درجانهاى ما اثر مى گذرد وما را به پيروى از کارهاى نيک وعزّت آفرين دعوت مى کند واز مبتلا شدن به زشتيهاى هلاکت بار دور مى دارد.
با اين بينش, ارزش و آثار علم تاريخ براى انسان خردمند آشکار مى گردد وازاين که کسانى به نام دين با علم تاريخ دشمنى ورزيده و آگاهى از تاريخ را بى اثر قلمداد کرده اند, به شگفتى وحيرت فرو مى رود, چگونه دچار حيرت نگردد با اين که مى بيند قرآن, فرياد مى کند که د انستن تاريخ امتهاى گذشته ازمهم ترين امورى است که دين اسلام پيروانش را به دانستن آن فرا مى خواند (المنار 1/66)
المنار و روايات تفسيرى
با اين که پس از درگذشت عبده, حجم قابل توجهى از روايات به وسيله رشيدرضا درتفسيرالمنار به کار گرفته شد, باز هم مى توان اظهار داشت که روايات تفسيرى, بويژه در شرح و تفسير آيات کم تر مورد توجه المنار بوده است. خصوصاً اگر با ديگر تفاسيرى که از سوى مفسران اشعرى مسلک به نگارش درآمده است, سنجيده شود. واين بدان سبب است که عبده معتقد بود, علماى اهل کتاب, زنادقه, فارسى زبانان وجعالان حديث, سره و ناسره مرفوعات واسرائيليات را به هم آميخته واز درجه اعتبار حديث به ميزان چشم گيرى کاسته اند.
تعصّبهاى قومى, فرقه اى وتطميع حاکميتهاى سياسى نيز در شيوع ونشر اين گونه روايات کمک کرده است:
بيش ترين تفسير مأثور به وسيله زنديقهاى يهود, فارسيان وعلماى اهل کتاب که اسلام آورده بودند به دست راويان حديث رسيده است.) (المنار 1/8)
بيش ترين تفسير مأثور به وسيله زنديقهاى يهود, فارسيان وعلماى اهل کتاب که اسلام آورده بودند به دست راويان حديث رسيده است.) (المنار 1/8)
بدبينى المنار به روايات تفسيرى علاوه برکاهش نقل روايات دراين تفسير, نتايج ديگرى را نيز به همراه داشته است, از آن جمله:
1-علم آور بودن خبر متواتر ونه روايت ديگر
دانشمندان علم حديث واصول اهل سنّت،دراين که خبر واحد, علم آور ومعتبر هست يا خير, چهارنظر ابراز داشته اند:
1- خبر واحد مطلقاً ظن آور است.
2- خبر واحد همراه با قرينه علمى, علم آور است.
3- بيش تر خبرهاى واحد علم آور است هرچند به همراه قرينه نباشد.
4- خبر واحد آن گاه که همراه قرينه نباشد درموارد کمى علم آور است.
. شيوه نقل روايات در تفسير المنار
درتفسيرالمنار, روايات بدون سلسله سند آمده و تنها به ذکر مآخذ آن روايات بسنده شده است. رشيدرضا نه تنها اين شيوه نقل را در تفسيرالمنار به کاربسته, بلکه معتقد است: بايستى مجموعه روايات تفسيرى پس از پالايش وجداسازى روايات صحيح از ناصحيح, درکتاب جداگانه گردآورى شود, چنانکه درمجموعه هاى حديثى و روايى غيرتفسيرى (فقهى) اين کار صورت گرفته است, تا مفسر به هنگام ضرورت و نياز به اين روايات, بتواند به آسانى روايت مورد نظر خ ود را بيابد وانگهى بدون ذکر سلسله آن را در تفسير خود بياورد وتنها مرجع روايت را نام ببرد, همان گونه که درکتابهاى فقهى به اين شيوه عمل مى شود. (المنار 1/
کاستيهاى تفسيرالمنار
تفسير المنار با همه برجستگيها, دستاوردهاى مثبت وسازنده, نوآوريهاى تفسيرى و راهبردهاى اجتماعى, اخلاقى درجهت پيشرفت و سربلندى جوامع اسلامى واحياى هويت اسلامى در عصر گريز از دين, کاستيهاى بسيار وغيردرخور گذشت دارد. چنانچه کاستيها وبرجستگيهاى اين تفسير را با يکديگر مقايسه کنيم, اگر نگوييم کاستيها فزون تر است, دست کم با هم برابرند. خلأهاى تفسير المنار بيش تر ويا تمام آنها, مربوط به قسمتهايى است که به وسيله رشيدرضا افزوده و تدوين شده است.
با يک نگاه کلى مى توان براى کمبودهاى موجود در تفسيرالمنار, سه عامل و ريشه اصلى معرفى کرد که عبارتند از:
زياده روى در عقل گرايى
تجدّد زدگى
تعصّب شديد سلفى
آثار مفسر: تفسير المنار و برخي از جزوات سياسي
نسیم سحر دات آی آر
تعجیل در ظهور آقا امام زمان عج صلوات